Santa Claus

And then It was Us...

Santa Claus

And then It was Us...

Literature - Short Story 2

زندگی من

تازه از خواب بیدار شده بودم. چند روزی بود که اصلاح نکرده بودم. گرسنم بود. چهار روز بود که همونطوری رو تختم خوابیده بودم. نمی دونم به چی فکر میکردم یا اصلا فکر میکردم یا نه! چشام سیاهی میرفتن‚ اما از گشنگی نبود‚ از فکرایی بود که کرده بودم‚ اما اصلا نمیدونستم به چی فکر میکردم. گیج گیج بودم. اصلا حواسم نبود داشتم کجا میرفتم. پاهام داشتن فقط منو میبردن و منم داشتم میرفتم. هوا خیلی سنگین شده بود. داشتم با تمام زورم هوا رو میشکافتم و پیش میرفتم. حتی واسه نفس کشیدنم مشکل داشتم. خیلی راه رفتن سخت شده بود. به خودم نگاه کردم. وضعم اصلا خوب نبود. حالا داشتم از یک سری پله بالا میرفتم. پله های کجا بودن نمیدونم. فقط بلند بودن. خیلی خیلی بلند و طولانی. انگار اصلا ته نداشتن.  ادامه دادم به راهم. اصلا خسته نبودم. فقط میخواستم برم بالا.بالا و بالاتر. گیج بودم‚ اما میرفتم بالا. سخت بود‚ اما نه به خاطر جاذبه زمین. به خاطر سنگین تر شدن هوا تو هر قدم دیگه ای که ور میداشتم.

باید بیشتر زور بزنم که سنگینی رو بشکافم و رد شم. فقط چند قدم دیگه مونده بود. فقط چند تا پله دیگه. فقط چند تا. آه‚ خدایا‚ چقدر سخت شده بالا رفتن. چقدر این هوای لعنتی سنگین شده.خیلی سخت بالاخره پام رو میبرم بالا و یک پله دیگه میرم بالا. انگار تمام انرزیم تمام شده ولی فقط سه تا پله ی دیگه مونده.پشتشون چیه‚ هنوز معلوم نیست. اما دلم میخواد برسم بهش. به هیچ وجه نمیخوام کم بیارم. تمام زورم رو میدم به پاهام و یک پله دیگه میرم بالا. واقعا دیگه نمیتونم برم‚ اما یک صدایی تو سرم نمیذاره کم بیارم. باید برسم. فقط دو تا‚ اما پاهام زور ندارن دیگه. پاهام خم میشن و چهار دست و پا می افتم رو زمین. همونطوری میخزم و یک پله دیگه میرم بالا و حالا رو آخرین پلم. اما دیگه چشام نای دیدن ندارن.نمیتونم بازشون کنم تا اون طرف پله ها رو ببینم. اخرین ذره  زورم رو جمع میکنم و یک لحظه چشام رو باز میکنم...

هیچی‚ هیچی نبود ته اون پله ها. پله های زندگیم که تک تک ردشون کردم و چقدر زور زدم تا برسم تهشون‚اما هیچی نبود آخرشون. فقط خلا.

 میلاد کامکار(سانتا)

یکم دومین ماه پاییز 1387  

نظرات 5 + ارسال نظر
مهرک کیائیان(مهر-بان) سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:37 http://www.mehr-ban.com

پیش رویم تاریک
زندگی پیمودن
سخت و دشوار و پر از دلهره بود
اما...
در پساپشت تنم
نور سخت می تابید...

[ بدون نام ] چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 15:10

مواظب باش تا آحر زندگیت این همه پله رو الکی نری که به هیچی برسی.....................
تقصیر خودته که آحر اون همه پله هیچی نبود جز پوچی............

سانتا یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:43

my dear friend, just a question and a request. first the question: isnt your life this way?all the humans are doomed to have such a life.
and then the request: please add your id in th elist above, that i will know who you are.
and at last, thank youfor your comment, that's so precious for me.

مسعود آبادی شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:06

میلاد جان سلام!
من که میگم این فقط ما آدم ها هستیم که باید بخواهیم: یا باید بخواهیم که ببینیم و یا باید اصلا وانمود کنیم که نمی بینیم. هر ثانیه که در دنیا به سر می بریم، چه خوب باشد و چه تلخ، ما از کسانی که این چند ثانیه رو در این دنیا نبوده اند بیشتر تجربه کردیم و پله های زندگی ما، چند ثانیه بیشتر برای طی کردن دارند. کسی آخر پله های زندگی اش خالی خواهد بود که نخواهد پُر بودن آن را ببیند. چه خوش گفت اون که گفت چشم ها را باید شست! ولی من باور دارم که ...

شاید شستن ها نیست کافی،
چشم ها را باید گشودن به زندگی و
دل را به زندگانی.

یکی مثل همه چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 22:05

سلام.
مطلب تفکر بر انگیزی بود ولی بستگی به زاویه ی دید آدما داره. میتونی جور دیگه ای به زندگی نگاه کنی. به نظرم منطقی نیست که فکر کنی زندگی یه راه پله ی درازه که تهش پوچه. چون بالا رفتن و صعود کردن کار هر کسی نیست. خیلیا رو پله ی اول میمونن.
از نظر من زندگی یه زمینه پر از همواری و ناهمواریا که کنارش یه راه پله است. زمین ثابته پله ثابته. این ماییم که باید از پله ها بالا بریم. هرچی بالاتر بریم وسعت دیدمون بیشتر میشه.زندگیو بهتر از بالا میبینیم. درکمون زیاد میشه. هرچی بتونی بالاتر بری منظره برات قشنگتر میشه و عظمت خودتو در مقابل بقیه موجودات بهتر حس میکنی.
و این صعود افتخاریه که نصیب هرکسی نمیشه. کسایی که نتونن صعود کنن به اون پوچی میرسن که شما بهش اشاره کردی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد