Santa Claus

And then It was Us...

Santa Claus

And then It was Us...

برف ها

برف ها

مستانه ببارید

برف ها...

مستانه ببارید

بر غم و اندوه تن من

بر سر این کاشانه ببارید

برف ها...

برف ها پای بکوبید

بر تن بی جان من آرام بکوبید

بر غم خسته ی این تنها

آرام و شادمانه برقصید

بر تن بی جان من آرام بکوبید

برف ها,آرام ببارید...

میلاد کامکار(سانتا)

نظرات 3 + ارسال نظر
special چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:03

چرا انقدر غمگین؟

some one چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:08

نمیتونم بگم شعرت عالی بود اما اینکه غصه داری رو خوب از تو شعرت فهمیدم.

یه دوست نسبتاً قدیمی که مطمئناً میش جمعه 15 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 14:30

سلام میلاد.

صادقانه میگم که خیلی خوشحالم که وبلاگت نسبتاً شلوغ شده. خیلی وقت بود بهش سر نزده بودم. امیدوارم از اینی که هست هم شلوغ تر بشه، و بیشتر و بیشتر بهش سر بزنن.

دوستِ همیشگیِ تو......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد