"و من آرام میخزم"
و من آرام می خزم،
برگ ها به آرامی فرو می افتند
و روز ها هر لحظه کوتاه تر می شوند
آسمان لطافتش را به خاکستری ابرها می دهد
و دیلم سخت باران بر سنگ قبر شادی می تراشد
می خراشد
و در هم می شکند سکوت تابستانی مرا
من اما هم چنان می خزم و می تنم
می تنم
و می تنم به امید بهاری که همچون رویایی دور در سر دارم...
میلاد کامکار(سانتا)
Nice
خزیدن...
حس جالبی نیس.
امید به فردا خیلی خوبه. بیشتر راجبش بنویس